داستانم را بنویس

گفت : داستانم را بنویس

گفتم : نوشته ام

گفت : آگاه باش خوابی بیدارشدی بنویس

از او هی اصرار ازمن هی  تایید بیدارکه شدم دیدم تا حالا  از او چیزی ننوشته ام .

این روزها دارم داستان اورا می نویسم

داستان تنها شهید هرانک "شهید نورعلی رشوند"

شاه رود وحکایت طغیانش

پنج شنبه وجمعه گذشته الموت بودم . هوا نسبتا خوب بود . حول وحوش ساعت پنج رگبار باران بود که الموت را نشانه رفت .بوی سیل و سیلاب می آمد . همان سیلاب کنارخانه مان که درکودکی بسیار دیده بودم .سیلابی که گاو مش حرمت را باخود برد رودخانه .واین بار همان حادثه تکرارشد . خروش سیل بود سنگلاخی که از کوه خرطو به همراه تیرهای چوبی و آجرامامزاده محمود می ریخت به گته رود .شاهرود می غرید و کوبش سنگها خبر از سیل مخوفی می داد .یاد سیل شاهرود تابستان سال ۱۳۶۴افتادم سیلی که تمامی باغهای پیش باغان هرانک که باغهای اساطیری شبیه بود باخود برد و جز خاطره ای دریادها چیز دیگری ازآن شگفت باغها با درختان توت و گردوی کهنسال باقی نگذاشت .من درکتاب سیالان دربخش شاه رود به دغدغه های پدران ومادران الموتی و اضطراب و بیمهایشان از شاه رود پرداخته ام .هنوز حکایت شاه رود و دلهره هایش باقی است و جمعه ای باز شاهدش بودم .شاه رود ویران می کند مردمان الموت آبادمی کنند دراین کشاکش  ازهم خسته نمی شوند

الموتی گپ

چل گیس :

الموتی و طالقانی برادرند اگه بگوتی  چرا ؟

میرزاجان :

بخاطر اینکه کوه مان مشترکه  آن طرف شیلدرکوه   حسنجون  طالقانه

چل گیس :

ایی جواب   سوال مون   نشد  ندانی بگو    ندانوم

میرزاجان :

  بیشتر ندانوم    زنانه

چل گیس :

الموتی و طالقانی برادرند چون آب شان تو یک جوب می رود  بهتر بگوم طالقان رود می ریزه   الموت رود هردو می شون شاه رود (گته رود )

میرزاجان :

آی بگوتی  خوب هم بگوتی

تاملات نوشتاری من

 

مهم این است نویسنده از بوم  و   زادگاهش  چنان بنویسد که رنگ و روی ادبیات بگیرد آن وقت این اثر  مبلغ آن بوم و فرهنگ  خواهد شد  .الموت  در حوزه رمانهای تاریخی(الموت ولادیمیر بارتولد - خداوند الموت )و تحقیقی تاریخی(فرقه اسماعیلیه فریدمن هاجسون )و رمان  ایرانی (شاهین سپید  احمد احرار - آشیانه عقاب موتمن )سهم خوبی درجهان و ایران  دارد. اما در بخش  رمان ادبی با چاشنی  جغرافیا طبیعت فرهنگ  الموت نقصان دارد . نمی دانم کلیدر محمود دولت آبادی را خوانده اید یانه ؟ یا آتش بدون دود نادر ابراهیمی را عزاداران بیل ساعدی .... این رمان ها معرف یک اقلیم خاص اند جای همچین اثری درباره الموت خالی خالی است