شعر امروز ايران
شعر نوشتن بلد نیستی!
شعر خواندن نمیدانی!
کمی راه برو
بخند
مو پریشان کن
شعر شدن که بلدی،،،
#مجید_وادی ✍🏽تحليل : شاعر از غفلتي به نام "شعرشدن يا شعربودن "،مي گويد كه در زندگي انسان ها فراموش شده است پيش تر هايدگر "شاعرانه زيستن " را درمقالات فلسفي اش متذكر شده و آن را يگانه راه نجات بشر امروز مي داند.درشعرشدن يا شاعرانه زيستن ، انسان درمتن جهان و با روح جهان هم آواست .درشعرهاي كلاسيك ايران و ساير نقاط جهان -انسان گذشته بدون تكنولوژي - ما اين شاعرانگي را مي بينيم دراين نگاه آبشار به سلسله موي يار ماه به رخ يار ، رود به عمر ، شب به راز و.... اما انسان امروز آن نگاه شاعرانه را ندارد بيشتر اسير نگاه علمي است ماه را سياركي درچند ميليون كيلومتري زمين مي بيند نه ماه درخشان ديروز انسان ها دريا را نه درياي بيكران اسرار آميز بلكه دريايي باحجم آبي معين پر از ماهي و صدف و مواد غذايي ميبيند اين است كه شعريت رخت بربسته است نگاه علمي جانشين آن شده است و اين جانكاه است
هرانک "هرآنک های احساس عاطفه تفکر ونگرش من است "به انسان زندگی جهان و خاطره های زادگاهم .هرچه که می نویسم" هرآنک نوشتنی است" که مرا روزها می گدازاند وقتی نوشته می شوند راحت می شوم . مردالموتی کوله علف بردوش از کوههای سیالان را می مانم بایستی کوله علف تا پشت بام طویله اش ببرساند چه کیفورمی شودمرد الموتی وقتی کوله علف را بر بام طویله اش می گزاردو آخیشی از سر لذت می گوید:آخیش راحت شدم